"سین میم ر" می نویسد

می نویسم تا خفه نشم!

"سین میم ر" می نویسد

می نویسم تا خفه نشم!

۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۵ ثبت شده است

جان هر کس دوست دارید بچه زیاد بیارید...

نمی دانم افسار این مسائل مربوط به فرزند آوری دست کدام عالم فرزانه و متخصص کارکشته ای است که وضع مملکت ما اینطور است؟! اصلا این دوست بزرگوارمان چگونه در مسائل خاک بر سری مردم نظر می دهد که اگر  فلان شدی و خواستی چنان کنی یک چیزی هست تو مایه های کیسه فریزر و خلاصه استعمال می کنی و سر "ماجرا" بسته می شود و راحت و با فراغ بال و آسودگی خیال و بدون ترس از کلی "چیزها" به حلالیات خود مشغول می شوی.

اصلا آن دوست فرزانه ما زمینه میدانی تحقیقاتش کجاها بوده که . . .       بگذریم اصلا تا برایمان شر نشده!

خلاصه این که انگار عنان کار از دست حضرات در رفته و هی می گویند بیاورید و نیاوید و جوری ما را سردرگم کرده اند که نمیدانیم چه کنیم؟

اما نظر نویسنده که خود از قربانیان سیاست کثیف و انگلیسی تحدید نسل می باشد این است که کلا به این ماجرا ها توجه نکنید. بچه بیاورید و خوب هم بیاورید.الان بچه های من عمه ندارند کی پاسخگوست؟ البته حالا که فکرش را می کنم میبینم بهتر است که ندارند ... خود قصه مفصل بخوان از این مجمل!

اما امیدوارم به جایش خاله ها و دایی های خیلی خیلی زیاد و باحالی داشته باشند تا این به آن در بشود.

بی کَسی درد سنگینی است ، زیاد هم فرق نمی کند دور و برت شلوغ باشد یا نه! اینکه یک نفر تو را بفهمد خیلی خوب است ...

خیلی "خوب" است . . . .


۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۴۸
"سین.میم. ر"

لعنتی خیلی چیز بدی است ...

بعضی وقت ها با خودم که تنها می شوم "فکر" می کنم ... خیلی ... خیلی

به خیلی چیز ها ، به خیلی از اشخاص ، به خیلی از رابطه ها ...

بعضی موقع ها به "دوستی" فکر می کنم. به نیاز به دوست بودن با کسی. به اینکه آیا می شود این نیاز را سرکوبش کرد یا نه؟ اصلا فلسفه اش چیست؟ چرا وقتی با یک نفر دیگر صحبت می کنیم حالمان بهتر است و احساس باحالتری داریم؟ لااقلش این است که آن احساس مزخرفی که بعد از تنهایی داریم را دیگر نداریم.همه تجربه اش را داریم. بعد از یک مدت تنهایی و عدم معاشرت با دوستان حال خوب کن یک حس بیخودی سراغ آدم می آید که حاضری بری با گربه سر کوچه شام بخوری و حتی دنگ او را هم حساب کنی. چرا این همه خفت؟ چرا این حس مزخرف؟ کی گفته که پسر ها از آن مشکلات ماهانه _که اسمش را نباید ببریم چون چشم و گوش بچه ها باز می شود_ ندارند؟ مثلا همین حس نادیده گرفته شدن . خودش مصیبت عظمایی است. به جای اینکه زیر دلت درد بگیرد و اونجوری اصلا نتونی ، روی دلت درد می گیرد! دلت سنگین می شود . می خواهی خودت را خالی کنی. ولی اصولا باید یک جایی باشد که خودت را خالی کنی دیگر؟! به قول شاعر آن چه یافت می نشود آنم آررزوست. کو گوش شنوا؟ کو جایی که بدون ترس نقاب از رخسار برداری و خودِ خودِ واقعی ات را نشان بدهی؟! چرا من خواهر خوب و مهربان و زیبایی ندارم که از رفتارم حالم را بفهمد و بی آنکه لب به سخن بگشایم و شروع به درفشانی کنم ، خودش بفهمد که چه مرگم هست و هی نخواهم همه چیز را برایش توضیح دهم و اصول و بنیاد فکری ام را برایش ثابت کنم تا تازه بفهمد که لیلی افکار من زن است یا مرد ؟! چرا از اون پیرزن حال خوب کن های تو فیلم و قصه ها اطراف من نیست تا بروم و سر به دامان پاکش بنهاده و های های گریه کنم و  سبک شوم؟! چرا همه اینها توی فیلم هاست و قصه ها؟!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ ارديبهشت ۹۵ ، ۰۱:۲۳
"سین.میم. ر"