کام بَک
چقدر حس خوبیه. چی حس خوبیه؟ اینکه بعد از سالها بیای و نوشتههایی رو بخونی که حال و هوای قدیمت رو برات زنده کنه. و گذر همه این سالها بیاد جلوی چشمت. خاطرههات مرور بشن. گاهی بخندی، گاهی ناراحت بشی. به تمام چیزهایی که از دست دادی فکر کنی. به تمام چیزهایی که به دست آوردی فکر کنی. نگاه کنی چیا یاد گرفتی. چقدر پیشرفت کردی. چقدر زخم خوردی. و در کل چقدر عوض شدی.
همیشه دوست داشتهام دفترچه خاطراتی داشته باشم. اما خب به هرحال بهخاطر شرایط امنیتی هیچوقت به صلاح نبوده. وگرنه این حس خوندن خاطرات گذشته با هیچ چیزی قابل تعویض نیست.
خلاصه به دوستان جوونتر توصیه میکنم به نوشتن خاطرات. و صد البته نگهداری اونها. که حسابی بهدردخور هستن.
منو بگیرین که نرم بالای منبر که اگر رفتم پایین بیا نیستم. اینقدر به بچههای فامیل که ازم کوچیکترن نصیحت و اینا کردم که دیگه منو میبینن خودشون فرار میکنن.
و به عنوان حسنِ ختام:
ایام خوش آن بود که با دوست به سر رفت / باقی همه بیحاصلی و بیخبری بود
باقی بقایتان.